سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 39
  • بازدید دیروز: 19
  • کل بازدیدها: 415046



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
سه شنبه 89 مهر 13 :: 1:34 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

نورمن ویزدُم هنرپیشه و کمدین سرشناس انگلیسی در سن نود و پنج سالگی درگذشت.




موضوع مطلب :


سه شنبه 89 مهر 13 :: 1:28 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian




موضوع مطلب :


دوشنبه 89 مهر 12 :: 3:36 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian



جویی (مت لِ بلانک): بس کن! حتماً یه چیزی باید باشه که تو رو به گریه بندازه. مثلاً اگه یه توله سگ سه پا ببینی چی؟
چندلر (متیو پری): خب ناراحت میشم مطمئناً ولی گریه‌م نمیگیره!
- اگه توله سگ بگه: «کمکم کن چندلر! بقیه توله سگها من رو مسخره می‌کنن!» چی؟
- گریه کنم؟ من یه توله سگ سخنگو پیدا کردم! پولدار میشم!



موضوع مطلب :


دوشنبه 89 مهر 12 :: 3:25 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

دکتر برنارد هازلهاف گفت :اگه توی یه جزیره وسط دریا بودم، مجبور می شدم به همنشینی با خودم عادت کنم، فقط من و نارگیل ها! اون گفت که باید با خودم کنار بیام با تمام عیب و نقص ها. ما خودمون نیستیم که عیب و نقص رو انتخاب می کنیم. اونا بخشی از وجود ما هستن و باید باهاشون کنار بیایم. اگرچه دوستامون رو می تونیم انتخاب کنیم و من خوشحالم که تو رو انتخاب کردم.

دکتر برنارد هازلهاف یه چیزِ دیگه هم میگه، اینکه زندگی هر کس مثل یه راهِ بی انتهاست. بعضی هاشون صاف و آسفالت شده هستن و بعضی دیگه مثل مالِ من، پر از شکاف و پوست موز و ته سیگارن. راهِ تو هم احتمالا مثلِ راه منه البته با شکاف های کمتر. امیدوارم یه روزی راهِ ما به هم برسه. و بتونیم با هم یه شیرِ غلیظِ شیرین بخوریم.

تو بهترین دوستِ منی
تو تنها دوستِ منی

دوستِ نامه نویسِ تو در آمریکا
مکس جری هاروویتز”




موضوع مطلب : دیالوگها


یکشنبه 89 مهر 11 :: 10:21 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

عجبا از ما زن ها که در اوقات زمخت غم و رنج در فرار از حقارتهای روزگار به عطوفت عشق پناه می بریم تا شاید خاطره ایی نجیب و لطیف به کمکمون بیاد

تو این سالها اینقدر آش داغ خوردم که به فالوده می رسم فوت می کنم!!




موضوع مطلب : دیالوگها


جمعه 89 مهر 9 :: 9:23 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


دیوید میلز (براد پیت) : ببین من میگم کاری که تو کردی کشتن آدمهای بی گناهه..

جان دوو : بی گناه ؟ این مسخره نیست ؟ یه آدم گنده...یه آدم چندش آور که به سختی می تونه سر پا وایسه.مردی که اگه اونو تو خیابون ببینی به دوستات نشونش می دی و اونا تو دست انداختنش همراهی ات میکنن. آدمی که اگه موقع غذا خوردن ببینیش دیگه نمی تونی غذا تو تموم کنی. بعد من اون وکیله رو انتخاب کردم و می دونم که هردو تون ته دلتون بخاطر اون کار از من متشکر هستین. اون مردی بود که زندگیش رو وقف کرده بود تا با هر نفسی که می کشه دروغ بگه و از نگه داشتن آدمکشها و زور گیر ها تو خیابون پول در بیاره!
دیدید میلز : آدمکشها ؟
جان دوو : و یه زن...
دیوید میلز :آدمکشها .جان. کسانی مثل تو.



جان دوو : (حرفش را قطع می کند) یه زن که اینقدر از درون زشته که اگه بیرونش زیبا نباشه نمی تونه زندگی رو تحمل کنه. یه مواد فروش. در حقیقت یه مواد فروش همجنس باز! و اون هرزه بیماری پخش کن رو فراموش نکنیم! فقط توی دنیای به این گ... تو می تونی سعیت رو بکنی و بگی که این آدمها بی گناهن و سرتو بگیری بالا.ولی نکته همین جاست. ما هر گوشه خیابون یه گناه کبیره می بینیم توی هر خونه و ازش چشم پوشی می کنیم چون عادی شده. چون بدیهیه. و ما صبح و ظهر وشب تحملش می کنیم . خوب. دیگه نه. یه مثال میزنم...کاری که من کردم متعجبشون می کنه و مطالعه می شه و ازش پیروی میشه.........برای همیشه.




موضوع مطلب : دیالوگها


جمعه 89 مهر 9 :: 11:23 صبح ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

مین به رخ افغانی نکش... من با سازم اومدم..




موضوع مطلب : دیالوگها


<   <<   6   7   8   9   >