آنه ! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ،
وقتی روشنی چشمهایت ،
در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود.
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ،
از تنهایی معصومانه دستهایت ،
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت ،
و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ،
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟
آنه ! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ،
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی ،
و آینک آنه ! شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار تو...

خاطره ها
تنها چیزی هست که برامون می مونه
حداقل قشنگ هاشو انتخاب کن...

خسرو شکیبایی: کاش بعضی از آدما قد نصف ماهی ، خاویار داشتن؛شنیدم خیلی آزار به اون دختر زدی، تو فقط قرار بود بری سراغ مهندس، خونه مهندس،کی به تو گفت بلند شی خود سر با اون دختره این همه مساله درست کنی که بندش به ما وصل میشه؟ کی به تو گفت؟

پولاد کیمیایی: ما هر دو از چشمه سر اومدیم، دانشگاه قبول شدیم، رفتیم....

خسرو شکیبایی:... شعار، شعار!


پولاد کیمیایی: اسمش این نیست.وقتی عقیده هات درست باشن،


خسرو شکیبایی:درست بگن!


پولاد کیمیایی:سرکوب بشی،هر کی یه راه و طرفی برا خودش باز میکنه، اون وقت میفتی تو خلاء

خسرو شکیبایی: خلا!


پولاد کیمیایی: اسمش این نیست، عقیده اگه بد اجرا شه دلیل به غلط بودن عقیده نیست، اجرا شکست خورده، ما بنیه نداشتیم، منم زدم به....


خسرو شکیبایی: لات بازی!


پولادکیمیایی:اسمش این نیست؛ شما که ماوی، سردسته ای، رئیسی؛ برا خودم درد دل می کنم، اگه عاقبت این جهان رو می خوای، صاحب قدرت شو، دیگه درس خوندن مهم نبود،اون دختر، فروزنده ، زد به یه جاهای دیگه...


خسرو شکیبایی: یعنی شد ف ا ح ش ه !


پولاد کیمیایی:اسمش این نیست، چرا همه چیزو غلط میگی؟ یا میخوای من نزنم وسط هدف؟

خسرو شکیبایی: کار ما فقط پوله،پول؛


پولاد کیمیایی:همون، همون پول یعنی سیاست، پول و قدرتم که یعنی...


خسرو شکیبایی:د اسمش این نیست، ما کار خودمونو می کنیم، ما تو تاریکی بهتر بلدیم لایی بکشیم؛ اسمش اینه.


پولاد کیمیایی: اسمش اعتراضه؛ اسمش اینه.

خسروشکیبایی: تو الان بلند میشی میری تنهایی، کارتو می کنی و برمیگردی، ببین ازت خوشم میاد ، اما تا یه جاهایی...میدونم زحمت کشیدی،از ولگردی وزورگویی و چاقو کشی و لات بازی و گنجشک روزی، هفتیری شدی؛ اما ببین ، آی کیو میدونی یعنی چی؟ یعنی هوش، داری اما شلخته ای و جوون، می خوای خر مرد رند بشی، نمیشه، بین این همه آدم زرنگ که نمیتونی علمداری کنی، عاقل باش؛مواظب باش؛ وقتی میری اون بالا یا میبریمت، زیادی دید نزن، اونی که شترو برده بالای بوم، بلده چطوری بیارتش پایین؛ میدونی بلده!

آهای مورچه!من مطمئنم تو حتی یه دوستم نداری
اما دشمن داری
من!

پاتریک مک ‌کنا (ایوان مک ‌گرگور): شما به خدا اعتقاد دارید؟
رابرت لانگدن (تام هنکس):پدر ، من فقط به مذهبی اعتقاد دارم که...

-من نپرسیدم که به چیزی که  آدمها راجع به خدا می گن اعتقاد داری یا نه ..من پرسیدم که به خدا اعتقاد داری یا نه؟

-من آدم آکادمیکی هستم. عقلم میگه هیچوقت نمی‌تونم خدا رو درک کنم.
-قلبتون چی میگه؟
-میگه نبایدم بفهمه..ایمان هدیه ایه که باید دریافتش کنم...

Camerlengo Patrick McKenna: . Do you believe in God, sir?
Robert Langdon: Father, I simply believe that religion...
Camerlengo Patrick McKenna: I did not ask if you believe what man says about God. I asked if you believe in God.
Robert Langdon: I"m an academic. My mind tells me I will never understand God.
Camerlengo Patrick McKenna: And your heart?
Robert Langdon: Tells me I"m not meant to. Faith is a gift that I have yet to receive .

‎

-ماما اون گفت که ما باید بریم بیرون.

-کی گفت؟

-پسری که تو اطاق من زندگی می کنه!

momy,he says we should move out.
_(nicole kidman)who says?
-the boy who lives in my room
The Others

این فیلمو چند شب پیش دیدم اگه فیس بوکر هستیدو علاقه مند به تاریخچه اون...این فیلم جالب بود!