سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 50
  • بازدید دیروز: 108
  • کل بازدیدها: 408819



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
یکشنبه 89 بهمن 10 :: 3:53 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

The Ghost: You wouldn"t happen to know if there are any flight leaving the airport tonight, would you?
Island Airport Guard
: Not unless you"ve got your own private jet.
The Ghost
: Ah, I lent it to my butler.
Island Airport Guard
: Haha, oh you Brits!

 - احتمالا می دونید پروازی امشب از این فرودگاه هست یا نه؟

-نه نیست مگه اینکه جت اختصاصی داشته باشید

-اه..من اونو قرضش دادم به خدمتکارم

-ها ها..از دست شما انگلیسی ها


The Ghost: Forty thousand years of human language, and there"s no word to describe our relationship. It was doomed.

چهل  هزار ساله که بشر زبان رو اختراع کرده و هنوز هیچ کلمه ای نیست که بتونه رابطه مارو وصف کنه..اون محکوم به فنا بود.

 




موضوع مطلب :


شنبه 89 بهمن 9 :: 3:47 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

“Gandhi said that whatever you do in life will be insignificant, but it’s very important that you do it because nobody else will. Like when someone comes into your life and half of you says: ‘You’re nowhere near ready.’ And the other half says: ‘Make her yours forever.’”

گاندی گفته که هر کاری تو زندگیت بکنی ناچیزه ،ولی این خیلی مهمه که اون کار رو انجام بدی چون کس دیگه ای انجام نمی ده. مثل زمانی که کسی می آد تو زندگیت و نیمی از وجودت می گه: تو اصلا آماده  نیستی" و نیم دیگه ات می گه " او رو تا ابد مال خودت بکن"




موضوع مطلب :


جمعه 89 بهمن 8 :: 2:5 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

Commoner: But is there anyone who"s really good? Maybe goodness is just make-believe.
Priest: What a frightening...
Commoner: Man just wants to forget the bad stuff, and believe in the made-up good stuff. It"s easier that way.

 

مرد: آیا آدمی وجود داره که واقعاً خوب باشه؟ شاید خوبی فقط یه چیز ساختگیه؟

کشیش: چه فکر ترسناکی..

مرد: بشر فقط می خواد چیزهای بد رو فراموش کنه و چیزهای خوب ساختگی و الکی رو باور کنه. اینجوری راحت تره!

Woodcutter: Selfish!
Commoner: What"s wrong with that? That"s the way we are, the way we live. You just can"t live unless you"re what you call selfish.

چوب بر: خودخواه!

مرد- خودخواهی مگه بده؟ ما هممون اینجوری  هستیم و همین شکلی هم زندگی می کنیم .تو نمی تونی جور دیگه ای زندگی کنی مگه اینکه چیزی باشی که تو اسمشو گذاشتی خودخواه!




موضوع مطلب :


جمعه 89 بهمن 8 :: 1:35 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

 

Dr. Iris Henimen: Sometimes, in order to see the light, you have to risk the dark.


گاهی ، برای دیدن نور، باید ظلمت را مخاطره کرد.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 بهمن 6 :: 2:26 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

- Grandpa, am I pretty?
- You are the most beautiful girl in the world.
- You’re just saying that.
- No! I’m madly in love with you and it’s not because of your brains or your personality.

 

-بابا بزرگ ،من خوشگلم؟
-تو خوشگلترین دختر روی زمینی؟
- الکی می گی..
-نه ..من دیوانه وار عاشق تو هستم و این فقط به خاطر هوشت  یا خاطر شخصیتت نیست.

- You know what? F**k beauty contests. Life is one f**king beauty contest after another. School, then college, then work… F**k that.

 And F**k  the Air Force Academy. If I want to fly, I’ll find a way to fly. You do what you love, and  F**k the rest..

 

- می دونی چیه؟ لعنت به  مسابقات زیبایی..زندگی همش مسابقه زیبایی لعنتی پشت سر همه..مدرسه..دانشگاه..شغلت..لعنت به همشون..و لعنت

به دانشکده خلبانی..اگه بخوام پرواز کنم، یه راهی پیدا می کنم که اینکارو بکنم..هر کاری عشقته بکن ..بی خیال بقیه!

 





موضوع مطلب :


چهارشنبه 89 بهمن 6 :: 2:0 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 


Little Rock: Who’s Bill Murray?
Tallahassee: I’ve never hit a kid before. I mean, that’s like asking who Gandhi is.
Little Rock: Who’s Gandhi?

-بیل موری کیه دیگه؟
-تا حالا بچه نزدما..ولی مث اینه که یکی بگه گاندی کیه؟
-گاندی کیه؟




موضوع مطلب :


سه شنبه 89 بهمن 5 :: 11:32 صبح ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

این فیلم رو اولین بار 7 سال پیش  دیدم..سرتاپا فلسفه است و عرفان و ..خلاصه نمی خوام کلمه معناگرا بکار ببرم ولی فیلمیه که مفاهیمش هنوز که هنوزه با منه..سعی می کنم بعداً قسمتهای دیگه ای رو ترجمه کنم بذارم.

 

- Do you ever feel that you’re observing the world you live in instead of participating in it?

شده تا حالا احساس کنید که انگار د ارید دنیا رو از بیرون مشاهده می کنید به جای اینکه در آن واقعا  دخیل باشید؟

Creation seems to come out of imperfection. It seems to come out of a striving and a frustration, and I think this is where language came from. I mean, it came from our desire to transcend our isolation and have some sort of connection with one another. And it had to be easy when it was just simple survival; like, ‘water’ or ‘sabre-tooth tiger right behind you’- we came up with a sound for that. But what I think is really interesting is how we use the same symbols to communicate the abstract, intangible things that we’re experiencing. Like, what is frustration? Or what is anger, or love? When I say ‘love’, the sound comes out of my mouth and hits the other person’s ear, travels through this byzantine conduit in their brain, through their memories of love-or lack of love—and they register what I am saying and they say yes, they understand. But how do I know they understand? Because words are inert. They’re just symbols. They’re dead. And so much of our experience is intangible. So much of what we perceive can not be expressed; it’s unspeakable. And yet, when we communicate with one another, and we feel that we have connected and we think we’re understood, I think we have a feeling of almost spiritual communion. And I think that feeling might be transceived, but I think it’s what we live for..


آفرینش بنظر می آد که از نقص نشأت می گیره..از نا امیدی و تلاش..و من فکر می کنم از همین جا زبان اختراع شد. منظورم اینه که، از تمایل ما برای ورای تنهایی خودمون رفتن و یه جوری با دیگران ارتباط برقرار کردن. باید راحت بوده باشه وقتی فقط برای یک بقای ساده این ارتباط وجود داشته..مثلا "آب" و یا " هی یک ببر دندون تیز پشتته".. ما یه صدا واسش درست می کردیم..ولی چیزی که به نظر من خیلی جالب می آد اینه که ما چطور از همون علایم برای ارتباط برقرار کردن با چیزای معنوی و نا ملموسی که تجربه می کنیم استفاده می کنیم. مثلا نا امیدی چیه؟ یا خشم یاعشق چیه؟ وقتی می گم "عشق" صدا از دهن من در می آد تا به گوش  افراد مقابلم برسه..بعد از بین این مجرای بیزانس در مغز اونها عبور کنه، از بین خاطراتشون از عشق و کمبود عشق، و اونها اون چیزی که من گفتم ثبت می کنن و می گن:بله، می فهمم! ولی از  کجا می فهمیم که فهمیدن؟ چون کلمات بی روح  و نا کارآمدند. اونها فقط یه سری علایمند. مرده اند. خیلی از تجارب ما غیر ملموسند. خیلی از چیزهایی که درک می کنیم قابل بیان کردن نیستند، صحبت ناشدنی هستنید. و هنوز، ما با هم ارتباط برقرار می کنیم، و احساس می کنیم که مرتبطیم و فهمیده شدیم. من فکر می کنم ما یه حس ارتباط کمابیش روحانی  با هم داریم. و این احساس باید منتقل بشه و این چیزیه که ما براش زندگی می کنیم.


 




موضوع مطلب :


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >