سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 11
  • بازدید دیروز: 10
  • کل بازدیدها: 415489



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
جمعه 89 بهمن 29 :: 3:1 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian
 

we celebrated each moment of our meeting as a revelation, alone in the world

ما هر لحظه از دیدارمان را بسان روز موعود جشن می گیریم به تنهایی در تمام دنیا.

you were lighter and bolder than a wing of a bird flying down the stairs two at a time pure giddiness, leading me through moist lilac to your Domain beyond the looking glass

تو سبکتر و جسورتر از بال یک پرنده پله ها را دو تا یکی به پایین پرواز می کردی. سرگیجه محض مرا درون یاس های نمناک قلمرو تو در آن سوی آینه می برد.

when night fell I was favored the alter gates were opened and in the dark there gleamed… your nudity, and I slowly bowed awakening, “be blessed” I said and knew my blessing to be bold for you still slept

هنگامی که شب فرود می آید من مورد رحمت قرار می گیرم. دروازه های دگرگونی گشوده می شوند و در تاریکی، آنجا برهنگی تو سوسو می زند و من به آرامی به بیدار کردن تو خم می شوم و می گویم “خدا حفظت کند” و می دانستم که دعای من برای تو که هنوز خوابی گستاخانه است.

the lilac on the table stretched forth to touch your lids with heavenly blue and your blue-tined lids… were calm and your hand was warm locked in crystal river pulsed mountains smoked, seas glimmered, you held a sphere of crystal in your hand and SLept on a throne and _righteous lord!_ you were mine


یاس های روی میز به پیش می آیند تا پلک های تو را لمس کنند با آبی آسمانی و پلک های کوچک آبی تو آرام بودند و دستهایت گرم، بسته در رودخانه های بلورین جاری، کوههای مه گرفته و دریاها که به نوری ضعیف می تابیدند. تو گوی ایی از کریستال را در دست داشتی و بر سریر خوابیده بودی و _خدای من_ تو از آن من بودی.

you awakened and transformed our mundane, human words then did my throat fill with new power and give new meaning to “you” which now meant “sovereign”


تو بیدار شدی و دگرگون گشتی با زبان دنیوی ما، سپس گلوی من پر شد از قدرتی تازه، و معنی جدیدی به “تو” داد که اکنون “سرور” معنی می داد.

all was transformed even such simple things as basin, pitcher when, like a sentinel, layered solid matter… lay between us

همه چیز دگرگون شد حتی کوزه و دستشوی، هنگامی که مثل نگهبانی میان ما قرار می گیرند آبهای جامد لایه لایه.

we were down on and on where cities built by magic parted before us like mirage. mint carpeted our way, birds escorted us and fish swam upstream while the sky spread out before us as fate followed in our wake like a madman brandishing a razor


ما کشیده می شدیم به شهرهایی که از جادوی گذشته ما ساخته شده بودند، مانند سراب. نعناع ها زیر پایمان گسترده بودند. پرنده ها همراهیمان می کردند و ماهیان پی ما در خلاف جهت آب شنا می کردند تا جایی که آسمان برای ما گسترده بود. و تقدیر که در پی شب زنده داری ما می آمد همچون مرد دیوانه ای با تیغی در کف.

 




موضوع مطلب :


جمعه 89 بهمن 29 :: 2:29 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

Love cannot be found where it doesn"t exist, nor can it be hidden where it truly does.

عشق جایی که نیست ، پیدا نمی شه، جایی که واقعا هست هم نمی تونه پنهان بمونه!!




موضوع مطلب :


جمعه 89 بهمن 29 :: 2:28 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

We"re women. We don"t say what we want, but we reserve the right to be pissed off if we don"t get it.


ما زن هستیم. ما اون چیزی رو که می خواهیم نمی گیم ، ولی این حق رو واسه خودمون نگه می داریم که وقتی بدستش نیاوردیم عصبانی شیم!




موضوع مطلب :


پنج شنبه 89 بهمن 28 :: 1:0 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

 

I hope that whoever you are, you escape this place. I hope that the worlds turns, and that things get better. But what I hope most of all is that you understand what I mean when I tell you that, even though I do not know you, and even though I may never meet you, laugh with you, cry with you, or kiss you, I love you. With all my heart, I love you.

 

امیدوارم هر که هستی، از این جا فرار کنی..امیدوارم دنیا بگرده..و همه چیز بهتر بشه.ولی فراتر از همه اینها امیدورام که بفهمی از این حرفهام چه منظوری دارم..حتی اگه نشناسمت..حتی اگه هیچ وقت نبینمت..باهات بخندم،گریه کنم..یا ببوسمت..دوستت دارم..با همه قلبم...عاشقتم!




موضوع مطلب :


سه شنبه 89 بهمن 26 :: 2:50 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

King George VI: If I am King, where is my power? Can I declare war? Form a government? Levy a tax? No! And yet I am the seat of all authority because they think that when I speak, I speak for them

اگه من شاهم پس قدرتم کو؟ می تونم اعلام جنگ کنم؟ دولت تشکیل بدم؟مالیات وضع کنم؟ نه! ولی هنوز من تو جایگاهی نشستم که همه  حق و اعتبار  رو داره چون اونها فکر می کنن وقتی من حرف می زنم دارم بجای اونها حرف می زنم!




موضوع مطلب :


دوشنبه 89 بهمن 25 :: 2:30 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

"Take love, multiply it by infinity and take it to the depths of forever.. and you still have only a glimpse of how I feel for you."

عشق رو بگیر، ضرب در بی نهایتش کن و ببرش به اعماق همیشه..و این هنوز تنها یک ذره از احساسیه که من به تو دارم..  




موضوع مطلب :


یکشنبه 89 بهمن 24 :: 1:27 صبح ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

I want you to get mad! I don’t want you to protest. I don’t want you to riot. I don”t want you to write to your congressman, because I don’t know what to tell you to write. I don’t know what to do about the depression, the inflation and the Russians and the crime in the street . All I know is that first you’ve got to get mad! You’ve gotta say “I’m a human being, goddammit! My life has value!” So… I want you to get up now. I want all of you to get up out of your chairs. I want you to get up right now and go to the window, open it and stick your head out and yell “I’m as mad as hell and I’m not going to take this any more!”

می خوام عصبانی بشید! نمی خوام اعتراض کنید. نمی خوام شورش کنید. نمی خوام به نماینده مجلستون نامه بنویسید ، چون نمی دونم چی بهتون بگم که بنویسید. نمی خوام بهتون بگم با افسردگیتون، تورم و روسها و جنایتهایی که تو خیابونها می شه چه بکنید. همه چیزی که می دونم اینه که باید عصبانی بشید! باید بگید: " من یه انسانم لعنتی! زندگیم ارزش داره!" پس..می خوام از جاتون باشید..از همتون می خوام از رو صندلیهاتون پا بشید و برید سمت پنجره ها..بازشون  کنید و سرتونو  بیرون کنید و داد بزنید.." من خیلی عصبانیم...و دیگه نمی خوام تحمل کنم"




موضوع مطلب :


1   2   3   4   >