سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 11
  • بازدید دیروز: 164
  • کل بازدیدها: 413694



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
جمعه 89 بهمن 29 :: 3:1 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian
 

we celebrated each moment of our meeting as a revelation, alone in the world

ما هر لحظه از دیدارمان را بسان روز موعود جشن می گیریم به تنهایی در تمام دنیا.

you were lighter and bolder than a wing of a bird flying down the stairs two at a time pure giddiness, leading me through moist lilac to your Domain beyond the looking glass

تو سبکتر و جسورتر از بال یک پرنده پله ها را دو تا یکی به پایین پرواز می کردی. سرگیجه محض مرا درون یاس های نمناک قلمرو تو در آن سوی آینه می برد.

when night fell I was favored the alter gates were opened and in the dark there gleamed… your nudity, and I slowly bowed awakening, “be blessed” I said and knew my blessing to be bold for you still slept

هنگامی که شب فرود می آید من مورد رحمت قرار می گیرم. دروازه های دگرگونی گشوده می شوند و در تاریکی، آنجا برهنگی تو سوسو می زند و من به آرامی به بیدار کردن تو خم می شوم و می گویم “خدا حفظت کند” و می دانستم که دعای من برای تو که هنوز خوابی گستاخانه است.

the lilac on the table stretched forth to touch your lids with heavenly blue and your blue-tined lids… were calm and your hand was warm locked in crystal river pulsed mountains smoked, seas glimmered, you held a sphere of crystal in your hand and SLept on a throne and _righteous lord!_ you were mine


یاس های روی میز به پیش می آیند تا پلک های تو را لمس کنند با آبی آسمانی و پلک های کوچک آبی تو آرام بودند و دستهایت گرم، بسته در رودخانه های بلورین جاری، کوههای مه گرفته و دریاها که به نوری ضعیف می تابیدند. تو گوی ایی از کریستال را در دست داشتی و بر سریر خوابیده بودی و _خدای من_ تو از آن من بودی.

you awakened and transformed our mundane, human words then did my throat fill with new power and give new meaning to “you” which now meant “sovereign”


تو بیدار شدی و دگرگون گشتی با زبان دنیوی ما، سپس گلوی من پر شد از قدرتی تازه، و معنی جدیدی به “تو” داد که اکنون “سرور” معنی می داد.

all was transformed even such simple things as basin, pitcher when, like a sentinel, layered solid matter… lay between us

همه چیز دگرگون شد حتی کوزه و دستشوی، هنگامی که مثل نگهبانی میان ما قرار می گیرند آبهای جامد لایه لایه.

we were down on and on where cities built by magic parted before us like mirage. mint carpeted our way, birds escorted us and fish swam upstream while the sky spread out before us as fate followed in our wake like a madman brandishing a razor


ما کشیده می شدیم به شهرهایی که از جادوی گذشته ما ساخته شده بودند، مانند سراب. نعناع ها زیر پایمان گسترده بودند. پرنده ها همراهیمان می کردند و ماهیان پی ما در خلاف جهت آب شنا می کردند تا جایی که آسمان برای ما گسترده بود. و تقدیر که در پی شب زنده داری ما می آمد همچون مرد دیوانه ای با تیغی در کف.

 




موضوع مطلب :