دیوید میلز (براد پیت) : ببین من میگم کاری که تو کردی کشتن آدمهای بی گناهه..
جان دوو : بی گناه ؟ این مسخره نیست ؟ یه آدم گنده...یه آدم چندش آور که به سختی می تونه سر پا وایسه.مردی که اگه اونو تو خیابون ببینی به دوستات نشونش می دی و اونا تو دست انداختنش همراهی ات میکنن. آدمی که اگه موقع غذا خوردن ببینیش دیگه نمی تونی غذا تو تموم کنی. بعد من اون وکیله رو انتخاب کردم و می دونم که هردو تون ته دلتون بخاطر اون کار از من متشکر هستین. اون مردی بود که زندگیش رو وقف کرده بود تا با هر نفسی که می کشه دروغ بگه و از نگه داشتن آدمکشها و زور گیر ها تو خیابون پول در بیاره!
دیدید میلز : آدمکشها ؟
جان دوو : و یه زن...
دیوید میلز :آدمکشها .جان. کسانی مثل تو.
جان دوو : (حرفش را قطع می کند) یه زن که اینقدر از درون زشته که اگه بیرونش زیبا نباشه نمی تونه زندگی رو تحمل کنه. یه مواد فروش. در حقیقت یه مواد فروش همجنس باز! و اون هرزه بیماری پخش کن رو فراموش نکنیم! فقط توی دنیای به این گ... تو می تونی سعیت رو بکنی و بگی که این آدمها بی گناهن و سرتو بگیری بالا.ولی نکته همین جاست. ما هر گوشه خیابون یه گناه کبیره می بینیم توی هر خونه و ازش چشم پوشی می کنیم چون عادی شده. چون بدیهیه. و ما صبح و ظهر وشب تحملش می کنیم . خوب. دیگه نه. یه مثال میزنم...کاری که من کردم متعجبشون می کنه و مطالعه می شه و ازش پیروی میشه.........برای همیشه.
موضوع مطلب : دیالوگها