سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 295
  • بازدید دیروز: 175
  • کل بازدیدها: 414153



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 11:8 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


Cole Sear: You know the accident up there?
Lynn Sear: Yeah.
Cole Sear: Someone got hurt.
Lynn Sear: They did?
Cole Sear: A lady. She died.
Lynn Sear: Oh, my god. What, you can see her?
Cole Sear: Yes.
Lynn Sear: Where is she?
Cole Sear: Standing next to my window.
Lynn Sear: Cole, you"re scaring me.
Cole Sear: They scare me too sometimes.
Lynn Sear: They?
Cole Sear: Ghosts.



موضوع مطلب :


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 10:50 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian



سلین:
بدم می آد مردای غریب بهم بگن لبخند بزنم تا اینکه زندگی احمقانشون رو براشون یکم دلپذیرتر کنم.

از اینکه سیصد کیلومتر اون ور تر جنگ به راه افتاده متنفرم. مردم دارن می میرن. هیچ کسی هم نمی دونه چی
کار کنه. از اینکه رسانه ها سعی می کنن ذهن ما رو کنترل کنن متنفرم. این یه جور فاشیزم جدیده. و از اینکه
تو یه کشور خارجی هر دفعه که لباس سیاه می پوشم یا عصبانی می شم یا نظرمو دربارة هر چیزی که می دم،
همه می گن "اوه، این خیلی فرانسویه"  از این یکی خیلی متنفرم.
هر دو به این گفته که سلین زود عصبانی می شود می خندد. سلین آرام می شود و از جسی سئوالی می پرسد.
سلین: حالا نوبت منه. خُب، تو به چی می گی مشکل؟
جسی: به تو.
سلین: هان؟
جسی: هیچی، شوخی کردم، هفتة پیش داشتم به یه مشکلی فکر می کردم.
سلین: چه مشکلی؟
جسی: تو به زندگی دوباره اعتقاد داری؟
سلین: گاهی برام جالبه.

جسی: خُب. به نظر می رسه خیلی از آدما دربارة زندگی گذشته صحبت می کنن. حتی اگه بهش اعتقاد خاصی

هم نداشته باشی، خیلی از آدما تصوری از وجود یه روح تو خودشون دارن، درسته؟ حالا، من فکر می کردم اگه

ما به ریشة اصلیمون هم برگردیم، پس این وجود امروزمون از کجا اومده؟ جمعیت زمین پونزده هزار سال پیش
حتی به یه میلیون هم نمی رسیده. الان روی زمین چیزی بین پنج تا شیش میلیارد انسان زندگی می کنه. یعنی
تو طول پنجاه هزار سال گذشته هر روح به پنج هزارم تقسیم شده، که البته نسبت به طول پیدایش کرة زمین
چیزی به حساب نمی آد. تو بهترین شرایط ما فقط یه تیکه از یه روح هستیم. بخاطر همین نیست که اینقدر از

همه جدا افتاده ایم؟
سلین: پس مشکل اینه؟
جسی: می دونم فکرم یکم از هم پاشیده ست، خود همین دلیل درستی حرفامه.




موضوع مطلب :


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 10:30 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

چون این تیکه فیلم رو خیلی دوست دارم و بسیار درکش می کنم کامل می گذارم!

 

سلین: آره، ولی وقتی می رم سراغ عشق زود حالم بهم می خوره. فاجعه ست. وقتی تنهام واقعاً احساس
خوشحالی می کنم. تنها بودن بهتر از اینکه آدم کنار معشوقش بشینه و بازم احساس تنهایی بکنه. (عصبانی می
شود) رمانتیک بودن برام آسون نیست. اولش آدم این طوریه، اما بعدش که چند بار به در بسته می خوره، تمام
فکر و خیالاشو رو کنار می ذاره و هر چی وارد زندگیش می شه رو می پذیره. این حتی درست هم نیست
من بلا زیاد سرم نیومده، فقط رابطه های خسته کننده زیاد داشتم. اونا باهام بد برخورد نکردن، همیشه نگرانم
بودن، ولی هیچ هیجان واقعی یا ارتباط درونی ای تو کار نبوده، حداقل از طرف من که این طور بوده.
او گریه می کند.
جسی: متاسفم. یعنی این قدر ناراحتی؟
سلین: نه، موضوع این نیست. تا وقتی کتاب لعنتیتو نخونده بودم حالم خوب بود  اون موقعه همه چیز بهم
ریخت. یادم افتاد چقدر رمانتیک بودم، چقدر به همه چیز امید داشتم و حالا به هر چیزی که ربطی به عشق داره
هیچ باوری ندارم. دیگه احساسی نسبت به مردم ندارم. به نظر می رسه تمام احساسهای عاشقانه ام رو اون شب
جا گذاشتم و دیگه نتونستم تا امروز همچین احساسی به دست بیارم. یه جورایی اون شب هر چی داشتم ازم
گرفت، احساسم رو بهت دادم و تو با خودت بردیش. سرنوشت نذاشت که دوباره ببینمت و همین منو سرد
کرد، احساس می کنم عاشق بودن کار من نیست.
جسی: باورم نمی شه.
سلین: حقیقت و عشق همیشه برام متضاد هم بودن. خنده داره، تمام دوست پسرای سابقم الان ازدواج کردن. با
یکی بیرون می رم، با هم بهم می زنیم، بعد می ره با یکی دیگه ازدواج می کنه. بعدش بهم زنگ می زنن تا ازم
به خاطر اینکه بهشون یاد دادم عشق چیه چطور به زنا احترام بذارن و محبت کنن ازم تشکر می کنن.
جسی: آره، شاید منم یکی از اونا باشم.
سلین: می خوام بکشمشون! چرا ازم نخواستن باهاشون ازدواج کنم؟ من بهشون جواب منفی می دادم، ولی
حداقلش می تونستن بپرسن! همش تقصیر خودمه. هیچ وقت احساس نکردم که طرف مقابلم مرد منه. ولی
معنی مرد من چیه؟! یعنی اینکه عشق بقیة عمر آدم باشه؟ اصل موضوع پوچه. این حرف که می شه با یه انسان
دیگه کامل شد فکر شیطانیه.
جسی: اجازه دارم حرف بزنم؟
سلین: احساس می کنم قلبم خیلی شکسته و بعدش دوباره حالم خوب شده. به خاطر همین حالا دیگه از
همون اولش ماجرا رو جدی نمی گیرم، چون می دونم فایده نداره.
جسی: تو نمی تونی اینکارو بکنی  نمی تونی عمرت رو تلف این بکنی که زجر کشیدن رو به قیمت تنها
بودن بپدرازی.
سلین: اینها فقط حرفه. می دونی چیه؟ باید ازت دور شم. ماشینو نگه دار. می خوام پیاده شم.




موضوع مطلب : دیالوگها


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 10:18 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

 

من نمی تونم مردم رو بخاطر افکار و عقایدشون مجازات کنم.

من فقط می تونم اون ها رو برایه اعمالشون مجازات کنم!!!




موضوع مطلب : دیالوگها


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 10:12 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian





این مردم نیستند که باید از حکومت هاشون بترسند، 
بلکه این حکومت ها هستند که باید از ملتشون وحشت داشته باشند...




موضوع مطلب : دیالوگها


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 9:55 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

انتقام غذایی ست که بهتره سرد سرو بشه



موضوع مطلب :


پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 4:28 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


Pintel: You? You"re supposed to be dead.
Jack Sparrow: [Looks himself up and down] Am I not?



موضوع مطلب :


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >