سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 280
  • بازدید دیروز: 175
  • کل بازدیدها: 414138



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
جمعه 89 شهریور 5 :: 10:2 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


خورشید دم غروب ، آفتاب صلات ظهر نمی‌شه ، مهتابیش
اضطراریه ، دوساعته باتریش سه‌ست ، بذارین حال کنه این دمای آخر ، حال و
وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافیه بازیه فیناله ، آجیل مشگل گشاشم
پنالتیه ، گیرم اینجور وجودا ، موتورشون رولز رویسه ، تخته گازم نرفتن
سربالایی زندگی رو ، دینامشون هم وصله به برق توکل ، اینه که حکمتش
پنالتیه ، یه شوت سنگین گله ، گلشم تاج گله !



موضوع مطلب :


جمعه 89 شهریور 5 :: 9:54 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


اولین قانون سیاست رو یادت باشه، رای ها نیستن که
نتیجه رو تعیین می کنن، شمارنده‌های آرا هستن، شمارنده‌ها! حالا به شمردن
ادامه بده..





موضوع مطلب :


جمعه 89 شهریور 5 :: 9:25 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

Phil Wenneck: Tracy, it"s Phil.
Tracy Garner: Phil, where the hell are you guys?
Phil Wenneck: Listen, we fucked up. We lost Doug.
Tracy Garner: What? We"re getting married in *five hours*.
Phil Wenneck: Yeah... that"s not gonna happen.




موضوع مطلب : دیالوگها


جمعه 89 شهریور 5 :: 3:51 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

شهرمون "لایت" هیچ وقت نمیتونی نهایتش رو ببینی. پایان! خواهش میکنم فقط میشه بهم بگی که کجا تموم میشه؟
همه چیز خوب بود منم خوشحال بودم با پالتویی که تنم بود خوش قیافه شده بودم
و پیاده شدم همه چیز تضمین شده بود.
مشکل این نبود. مکس چیزی که من دیدم منو متوقف نکرد
چیزی که ندیدم متوقفم کرد .متوجه میشی؟
چیزی که ندیدم انتهای اون شهر بود هیچ پایانی وجود نداشت
چیزی که ندیدم این بود که همه این چیزها کی و کجا جمع میشن و به پایان می رسن. پایان دنیا!
یه پیانو رو در نظر بگیر کلید ها شروع میشن و به پایان می رسن.
تعدادشون 88 تاست کسی بیشتر یا کمتر نمیگه کلیدها بی انتها نیستن ولی تویی که بی انتهایی و میتونی بی نهایت آهنگ بسازی من اینو دوست دارم و می تونم با هاش زندگی کنم
ولی تو منو جایی میبری و جلوی جشمهام چیزی میذاری که ملیونها ملیونها کلید داره مکس کلیدها پایانی ندارن اون کیبورد بی انتهاست و اگه اون کیبورد بی انتها باشه با اون کیبورد نمیتونی آهنگ بسازی.
روی صندلی اشتباهی نشستی
اون پیانوی خداست
خدای من فقط اون خیابونا رو دیدی هزاران هزار خیابون وجود داره چجوری میخوای یکیشو انتخاب کنی؟
یه زن... یه خونه... یه روش برای مردن
من توی این کشتی به دنیا اومدم و دنیا من رو نادیده گرفت و هر روز آرزوی 2000 نفر توی این کشتی جا می موند ولی همه چیز بین دماغه و عقب کشتی خلاصه میشد
من یاد گرفتم اینطوری زندگی کنم.
خشکی؟
خشکی کشتییه که برای من خیلی بزرگه مثل یه زنی که خیلی زیباست یه پلی که خیلی طولانیه
یه آهنگی که نمی دونم چجوری بسازمش
هرگز نمیتونم از این کشتی پیاده بشم هرگز نمیتونم از زندگیم بیرون بیام.
در نهایت از نظر بقیه من یه مرده ام




موضوع مطلب : دیالوگها


جمعه 89 شهریور 5 :: 2:28 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

 

? Benjamin, we"re meant to lose the people we love. How else would we know how important they are to us





موضوع مطلب : دیالوگها


جمعه 89 شهریور 5 :: 12:46 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

این مشروب که پولولووومه حاج آقااا !"




موضوع مطلب :


جمعه 89 شهریور 5 :: 12:28 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

ابراهیم و اسماعیل، هر دو در یک تن بودند، با من، پس گفتم، ابراهیم، اسماعیلت را
قربان کن، که وقت، وقت قربان کردن است. قربانی کردم در این قربانگاه، و
جوهر این دفتر، خون اسماعیل است، پسری که نداریم، دریغ که گوسفندی از غیب
نرسید برای ذبح، قلم نی، از نیستان می‌رسید نی در کفم روان، نی خود، نفیر
داشت، نفس از من بود، نه نغمه، من می‌دمیدم چون دم زدن دم به دم

 

با تشکر از سایت http://dialogha.blogfa.com




موضوع مطلب : دیالوگها


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >