آرشیو وبلاگ لوگو آمار وبلاگ
My Favorite Movies and Quotes یکشنبه 89 شهریور 7 :: 11:1 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
one of the best romantic movies I"ve ever watched* Duke: I am no one special. Just a common man with common thoughts. I"ve led a common life. There are no monuments dedicated to me and my name will soon be forgotten, but in one respect I"ve succeeded as gloriously as anyone who ever lived. I"ve loved another with all my heart and soul and for me that has always been enough. من آدم خاصی نیستم..یه آدم معمولیم با فکرای معمولی..یه زندگی عادی هم داشتم..هیچ بنایی به من هدیه نشده و اسمم به زودی فراموش خواهد شد..ولی از یه لحاظ زندگیم رو با افتخار تر از هر کس دیگه ای بُردم...آدم دیگه ای رو با تمام قلب و روحم دوست داشتم و برای من همیشه همین کافی بوده... موضوع مطلب : دیالوگها یکشنبه 89 شهریور 7 :: 10:35 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
Grace: At first I couldn"t understand what the pillows where doing in my hands and why you didn"t move, but then I knew, it had happened, I killed my children. I got the rifle, I put it to my forehead and I pulled the trigger, nothing, and I heard your laughter in the bedroom, you were playing with the pillows as if nothing had happened, and I thought the Lord and his great mercy was giving me another chance, tell them, don"t give up, be strong, be a good mother but now, but now what does this all mean? Where are we? موضوع مطلب : یکشنبه 89 شهریور 7 :: 10:21 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
Eisenheim: From the moment we enter this live we are in the flow of it. We measure it and We mock it, but we cannot defy it. We cannot even speed it up or slow it down. Or can we? Have we not each experienced the sensation that a beautiful moment seemed to pass to quickly, and wished that we could make it linger? Or felt time slow on a dull day, and wished that we could speed things up a bit? موضوع مطلب : یکشنبه 89 شهریور 7 :: 9:57 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
When I was going up the stairs, I met a man who wasn"t there. He wasn"t there again today, I wish, I wish he"d go away. وقتی داشتم از پله ها بالا می رفتم ..مردی رو دیدم که اونجا نبود..امروزم باز اونجا نبود...آرزو می کنم...آرزوم می کنم که بره و ناپدید بشه! موضوع مطلب : دیالوگها یکشنبه 89 شهریور 7 :: 4:44 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
جان دو : اگه بخوای توجه مردم رو جلب کنی ؛ نمیتونی فقط بزنی رو شونشون باید با یه پتک بزنی تو سرشون. موضوع مطلب : دیالوگها یکشنبه 89 شهریور 7 :: 4:9 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
"هرحقه و شعبدهای به 3 بخش تقسیم میشود.اول شعبده باز شئ یا هر چیز معمولی رو نشون میده،سپس در مرحلهی بعد اون شئ رو ناپدید میکنه.اما هنوز کسی دست نزده!چون ناپدید کردنِ تنها کافی نیست...باید اون رو برگردونی!"
موضوع مطلب : دیالوگها یکشنبه 89 شهریور 7 :: 3:47 عصر :: نویسنده : Nasrin Mohebbian
"مردم از روبرو شدن با این حقیقت که چه بخش عظیمی از زندگیشون به شانس بستگی داره وحشت دارن. لحظاتی در بازی هست که توپ به بالای تور برخورد می کنه، و برای کسری از ثانیه، می تونه به سمت دیگه زمین بره، یا به داخل زمین شما برگرده. با کمی شانس میره به سمت دیگه زمین و شما برنده میشید ... و شاید هم اینطور نشه، و شما می بازید." موضوع مطلب : |
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||