سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
درباره وبلاگ

لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 21
  • کل بازدیدها: 408389



My Favorite Movies and Quotes
صفحه نخست                  ATOM                 عناوین مطالب            نقشه سایت
دوشنبه 91 تیر 26 :: 9:1 صبح ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

An Education

 

After telling that story
you burnt your hand on the iron,
burnt it yourself,
your punishment for breaking silence.

You rushed to the balcony but they pulled you back inside.
You wanted to spit, to scream insults at the soldiers
to stop them beating up the old man in the street.
“Listen,” she said as she held you back, your mother.
“Listen, you have to learn to say nothing.”
Learn to be nobody.
Learn to be the white wall
that has no face and no tongue.

بعد از اینکه  داستان رو گفتی

دستت رو با اتو بسوزون

خودت بسوزون

این جزای تو ه برای اینکه سکوت رو شکستی

سریع می دوی بالکن و خودتو میکشی عقب..

میخوای تف کنی و داد بزنی و تحیقیر کنی سربازارو

نذاری پیرمرده تو خیابون رو بزنن

"گوش بده"..مادرت میگه و تو رو عقب میکشه

"گوش بده..تو باید یاد بگیری چیزی نگی"

یاد بگیری "هیچ" باشی!

یاد بگیری که یه دیوار سفید باشی

که نه زبونی داره و نه صورتی

 

 




موضوع مطلب :


پنج شنبه 90 مهر 21 :: 9:23 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


فیلمی خاص ..عجیب..سمفونی مرگ و زندگی و ایمان و ...نمی تونم بگم چیزی باید دید...

Mrs. O"Brien: [voice over] The only way to be happy is to love. Unless you love, your life will flash by.
[silence]
Mrs. O"Brien
: [voice over] Do good to them. Wonder. Hope


تنها راه خوشبختی عشق ورزیدن ه. اگر عشق نورزی..زندگی به سرعت میگذره.. با آدمها خوب باش...حیرت کن..امید داشته باش..



Mr. O"Brien: I wanted to be loved because I was great; A big man. I"m nothing. Look at the glory around us; trees, birds. I lived in shame. I dishonored it all, and didn"t notice the glory. I"m a foolish man.

می خواستم که همه دوستم داشته باشند چون عالی ام ..یه مرد بزرگم.

من هیچی نیستم.به تمام شکوهی که اطرافمون رو فراگرفته نگاه کن..درختها..پرندگان.. من تو شرم زندگی کردم..من به همشون بی احترامی کردم..و اصلا متوجه این همه شکوه نشدم..من مرد احمقی بودم.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 مهر 20 :: 2:37 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

اعظم: ماشالا ماشالا مامان حسابی رنگ و روش باز شده.
مهناز: خوب به آرزوش رسیده بالاخره وزیریا در خونه مارو هم زدن.
اعظم: این آقا دوماد چند سالش بود رفت؟ من اصلا قیافش یادم نمیاد.
شمسی: آقا کیوان چشای زاغی داشت قدشم بلند بود دیگه نه؟
مهناز: کیوان که عکسش هست کجاش قدش بلنده؟ با یکی دیگه اشتباه گرفتی.
معصومه: اونی که شمسی میگه شاهرخ بود.
شمسی: تو بیداری؟
معصومه: شما مگه میزارید آدم بخوابه!!
اعظم: راست میگه شاهرخ قد بلندی داشت از همشون هم خوش تیپ تر بود.
اعظم : میگن حقیقت رو باید گفت هر چند تلخ باشه



دیدن این فیلم توصیه میشود!!:)

از سایت کافه سینما

 

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 شهریور 7 :: 10:32 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian


می گویند مرد شب ها مدام گریه می کرد
می گویند لب به غذا نمی زد
مدام می گساری می کرد
قسم می خورند که از شنیدن ِ زاری اش
عرش به لرزه درمی آمد
وقتی در بستر مرگش هم
به خاطر دختر رنج می کشید
او را صدا می کرد
چه آوازی می خواند
چه آهی می کشید
در حال مرگ بود
از آن هوس مرگبار
کبوتری غمگین
که صبح زود به آواز خواندن می رود
به سوی آن خانه کوچک متروک
که درهایش باز ِ باز است
قسم می خورند که آن کبوتر
چیزی نیست جز روح آن مرد
که همچنان چشم انتظار آن دختر است
چشم انتظار آن دختر بدبخت که بر گردد
کوکوروکوکو
کبوترم
کوکوروکوکو
گریه نکن
سنگ ها نمی فهمند
کبوترم
نمی فهمند
که عشق چیست


منبع :فیس بوک




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 مرداد 30 :: 12:1 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن، ازش دور شد.




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 مرداد 18 :: 1:42 عصر ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

Ask enough questions and a man who is lying will eventually change his story. But the man who tells the truth cannot change his, however unlikely his story sounds.

وقتی به اندازه کافی سوال بپرسی، اونی که داره دروغ میگه داستانش رو عوض میکنه.ولی اونی که حقیقت رو میگه نمی تونه داستان رو تغییر بده هر چقدر هم که داستانش به نظر غیر محتمل بیاد.

 

فیلم خوبی بود ...برای کسایی که از فیلم Taken خوششون اومده بوده توصیه میکنم




موضوع مطلب :


جمعه 90 مرداد 14 :: 11:26 صبح ::  نویسنده : Nasrin Mohebbian

 

{پیرمرد آذری }من رفته بودم واسه خودکشی،
ولی توت چیدم و به خونه برگشتم!
یه توت من رو نجات داد...

ولی خداییش از هر چیزی که میگذری،

از مزه ی گیلاس نگذر!!!




موضوع مطلب :